سلااااام
سرانجام پس از کلنجار رفتن های فراوان با خودم ( جان؟؟؟؟؟؟؟؟) و کلی سبک سنگین کردن به این نتیجه زسیدم که یه وبلاگ تاسیس کنم .البته باید همینجا از همه ی دوستام که راهنمایی ام کردن تشکر کنم .... چه میشه کرد ما زندگیمون با این دوستا میگذره ( خالی بستم زیاد جدی نگیرین !!!)
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
آقا خلاصه و مفید : بالأخره زد به سرم که یه وبلاگ باز کنم. حالا ببینم که خدا چی می خواد. البته بگما حالا حالاها قصد بی خیال شدن ندارم. . .
میخوام یه کم خودمو بشناسونم : اسمم فاطیما یا همون فاطمه است. از دار دنیا 17 سال سن دارم . سال سوم رشته ی ریاضی فیزیک. عاشق فوتبال و هیجان و اینکه یه پرسپولیسی به تمام معنا هستم . ولی از شانس بدمون خدا هرچی دوست و رفیق بهمون داده از دم استقلالی خفن. چه میشه کرد ؟باید سوخت و ساخت!! ( این یه قسمت رو بی زحمت استقلالی ها سانسور کنن !!) دیگه چی بگم؟؟؟؟ بی خیال! فعلاً حرفم نمی یاد!!!
ایشاا... در قسمت های بعدی این سریال جبران می کنم . . .
راستی تا یادم نرفته بگم درسته که اسم وبلاگم ورود ممنوعه ولی لازم به ذکر است (بابا ادبیات) که زیاد جدی نگیرین چون ورود برای عموم آزاد است حتی شما !!! در ضمن برا افراد زیر 15 سال نصف قیمت حساب می کنیم . . . بدو بدو که حراجش کردم . . . آی خونه دار و بچه دار !!! زنبیل رو بردار و بیار .
راستی نامردی نکنین نظر بذارین . اگه نظر ندین یه موقع دیدین که دیگه خبری از فاطیما نیستا . اونوقت بدونین که منزوی و شدم و گوشه نشینی پیشه کردم. همونطور که میدونین پیشگیری بهتر از درمانه پس منتظر نظرات داغ تنوریتون هستم . . .
مثل اینکه برای دفعه ی اول زیاده روی کردم
دیگه نوبتی هم باشه نوبت خداحافظیه
اگر شعر نکاهت فرصتی داد به یادم باش در هر روزگاری
منتظرم
یا حق
8 دی 1384 ساعت 08:13