سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ورود ممنوع
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دلم حسابی گرفته!

دلم گرفته است؛ چشمانم برای دیدنت بهانه می گیرند. نمی دانم با جای خالیت چه کنم؟ می دانی؟ بی تو، نفس کشیدن هم خفگی می آورد.

دلم گرفته است، دیروز گریه کردم، اما، گریه هم آرامم نکرد. بگذار رک و راست بگویم کم کم دارم خسته می شوم؛ خسته از این زمانه ی شوم.

این روزها، کمترین چیزی که تقسیم می شود، باور است؛ باور! در عوض هر قدر بخواهی، تردید می یابی و نا امیدی.

دیشب یکی می گفت: «او اگر آمدنی بود، تا به حال آمده بود.» شنیده بودم که سالهای دوریت طولانی می شود، آنقدر که بعضی آمدنت را منکر می شوند و بعضی هم، بودنت را.

خسته ام، خسته از این ثانیه ها که بی تو می گذرند. خسته از این لحظه های خاکستری، لحظه های خالی از حضور سبز تو.

خسته ام، دلم گرفته است. تو که نیستی، نرخ سیمان هر روز بالا می رود، اما از قدر ایمان هر دقیقه کاسته می شود. تو که نیستی از آسمان غفلت می بارند و در زمین پخش می کنند. صدای شیطان هم از در و دیوار فضا را پر می کند.

امید آمدنی ام، می دانم می آیی، اما کی؟

 

سلام

قبل از هر چیز می خوام از کسی که این مطلب رو برام فرستاد یعنی ST عزیز تشکر کنم. مطلب فوق العاده ای بود. حیفم اومد که شما هم نخونید . . .

محرم هم اومد! با کلی سر و صدا . صدای طبل و سنج و زنجیر . صدای مرثیه ها و نوحه هایی که دل سنگترین آدما رو نرم می کنه . . .

خدا دو ماه قشنگ به مسلمونا هدیه کرده که حدأقل تو این دو ماه گناه کمتر میشه ! یا حدأقل مردم بیشتر حواسشون به کارشونه . . . یکی از این ماه ها محرم و دیگری رمضانه !

من که خودم رمضان رو خیلی دوست دارم چون خدا تو این ماه یه چیز خیلی خوب به من داده . . . فقط یه نفر می دونه که چی پیدا کردم! و دوست دارم که هیچ وقت اونو از دست ندم . . .

تو این روزای قشنگ منو فراموش نکنین که بد جوری گرفتارم! شاید دعاهای شما تونست منو یه کم رو به راه کنه . . .

 

راستش دلم گرفته! دسته های زنجیر زنی تو خیابونای شهر راه میره . . .  قدیما این دسته ها اشک مردم رو در میاوردن اما نمی دونم چی شده که امروز مردم به این دسته ها می خندن؟!!! نمی دونم اگه یکی عاشق یه نفر باشه چه چیزش خنده داره؟ مخصوصا اینکه اون شخص سرور و آقای همه ی ما باشه! تو این روزا دیگه نمی شه راحت راجع به دینت حرف بزنی! دیگه نمی تونی راحت بگی من عاشق امام حسینم! دیگه راحت نمی تونی برا مظلومیت اونا و بیچارگی خودت اشک بریزی! دیگه . . .

 

کوچیک که بودم وقتی محرم از راه می رسید مامانم می گفت این یه ماه رو نباید لباسای قرمز بپوشی ! وقتی می پرسیدم چرا؟ می گفت اگه یکی از عزیزات فوت کنن تو با لباس قرمز تو مراسم ختمش می ری؟ من هم که عقلم اون موقع قد نمی داد و نمی فهمیدم منظور مامان از این حرفا چیه گاهی لج می کردم که من لباس قرمزم رو می خوام آخه عاشق قرمز بودم! ولی بزرگتر که شدم فهمیدم مامان چی می گه! اما حالا تو خابونا آدم بزرگایی رو میبینم که مثل بچگی های همون لباس قرمزاشون تنشونه ! نمی دونم شاید هم من اونا رو زیاد بزرگ می بینم!

 

اون روزا که کوچیک بودم وقتی محرم می شد و من بلند بلند ترانه های شاد رو می خوندم و برا خودم شادی می کردم بابا می گفت حدأقل این یه ماه رو این طوری نباش وقتی می گفتم چرا ؟ بابا می گفت آخه تو این ماه یکی از عزیزترین ها رو از دست دادیم . . .  تو دلت میاد وقتی یکی از عزیزات رو از دست می دی یکی دیگه این طوری بیاد جلوت آواز بخونه؟ و من هم که اون موقع نمی گرفتم که بابا چی می گه از سر لجبازی بازم برا خودم ترانه ها رو زمزمه می کردم! اما وقتی بزرگتر شدم فهمیدم بابا چی می گه! اما امروز صدای ترانه از هر خونه ای بیرون میاد! گاهی شک می کنم که محرم اومده! شاید باز هم من اشتباه می کنم ؟! هنوز همه کوچیکند!

 

ولی اگه همه کوچیکند چرا باز هم گناه می کنن؟ مگه نمی گن که بچه ها معصومند؟

 

امسال به خاطر همین چیزا تصمیم گرفتم از خونه بیرون نرم! چون نمی تونم ببینم پسرا ، دخترا ، خانوما و آقایون دسته دسته گوشه ی  خیابون ایستادن و تخمه می شکنن و بلند بلند می خندن! نمی تونم ببینم که گوشه ی مساجد زنها و یا حتی مرد ها نشستن و برا هم خاطره تعریف می کنن! نمی تونم ببینم که  . . .

 

لطفا نگین که اشتباه فکر می کنم!

منتظر نظراتتون هستم

یا حق

 

13 بهمن 1384 - ساعت 22:14



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه ( پنج شنبه 85/10/21 :: ساعت 12:2 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بازگشت اژدها ( خودمو می گم )
تعطیل
هوای گریه !
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 20
>> بازدید دیروز: 11
>> مجموع بازدیدها: 49852
» درباره من

ورود ممنوع
مدیر وبلاگ : فاطمه[92]
نویسندگان وبلاگ :
صفا[0]

و برگها وصیت می کنند برای شاخه ها،که پایدار بمانید... وقت و حال و حوصله ی نظر گذاشتن ندارم ... اینقدر گیر ندین بهم ...

» پیوندهای روزانه

شنل قرمزی [148]
تا اطلاع ثانوی ... قهـــــر ! [116]
سیاه ... سفید ... خاکستری [127]
غیبت دبیرا !!! [106]
اول مهر [115]
کنکور ! [175]
زندگی سخته ... ( صفا ) [116]
من چتربازم پس هستم ! [113]
رودســـــــــــر [166]
مدرسه رضازاده ... !!! [127]
همایش آیندگان [433]
سوم مرداد 83 = عمره دانش آموزی ! [126]
دعوتنامه ( صفا ) [141]
من ... نگار ... دریا ! [127]
آماده ای ؟... 1 ... 2 ... 3 ... شروع شد ! [163]
[آرشیو(21)]

» آرشیو مطالب
دی 1384
بهمن 1384
اسفند 1384
فروردین 1385
اردیبهشت 1385
خرداد 1385
تیر 1385
مرداد 1385
شهریور 1385
مهر 1385
آبان 1385
آذر 1385
دی 1385
بهمن 1385
اسفند 1385
فروردین 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب