سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ورود ممنوع
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» 45 * چی بگم که خیلی ...

 
سلام رفقا ....

برگشتم ....

نه بابا جائی نبودم ... کامی جونم یه خورده ویروسی شده بود و سرما خورده بود ... منم وقت نداشتم یه دستی به سر و روش بکشم ... بعدش لطف اسی جان ( دائی بزرگوار بنده که ۲ سال از من کوچیکتره ! ) ویندوز ویستا نصب کردم رو این کامی عزیز که بنده خدا رو دل کرد ... منم به اسی گفتم از اونجائیکه این بلا از اون CD شما نازل شده جورش رو بکش و این بنده خدا رو تا بیمارستان همراهی کن ! ( البته نه اینقدرا هم مهربانانه ها ! )خلاصه اسی جان هم لطف کرد و برد سر و سامونی بهش داد و برش گردوند پیش خودم !

البته نکته اینجاست که ۳-۴ روز دوری از وبلاگم برا من ۳-۴ سال میگذره ... جون من نگید کارت درست نیست و این حرفا ... چون هیچ چیز مثل وبلاگم نیست و وبلاگم مثل هیچ چیز ... به جرات می تونم بگم خیلی چیزا ازش یاد گرفتم ... البته نه از خود خودش ... بلکه واسطه شد برا اینکه از خیلیا خلی چیزا یاد بگیرم ... برا همین هم کلی وبلاگم رو دوست دارم ...

 آخیش ماه رمضونی هم تموم شد ... چرا اونطوری نگام میکنید ... این ماه رمضون با تمام خوبی هاش سخت ترین ماه رمضان عمرم بود ... از اون اولش بگیر با تمام اتفاقای خوب و بدش تا مریضی خودم و بابا بزرگ و هزار تا بدبختی دیگه ...

الآن هم داشتم جای شما خالی درس می خوندم ... اما صبح یه خبر خوب از آبی آسمونی شنیدم که خیلی خوشحالم کرد ... ( دیگه فضولی ایناش به تو نیومده بچه جون ! ) برا همین اومدم مژدگونیش رو به وبلاگ عزیزم بدم ... و یه آپی بکنم ...

عید فطر هم پیشاپیش مبارک ...

راستی اگه دیر به دیر آپ کردم یا کم پیدا شدم نه نگران بشید ... نه به پلیس خبر بدید ... نه تو بیمارستان و پزشک قانونی دنبالم بگردید ... جائی نیستم ... عین یه بچه ی خوب نشستم و دارم درس می خونم !!!!!!!!!!!

حالا این که از من چنین حرفایی بعیده به کنار ... ولی رتبه ی یک کنکور سراسری ریاضی ۸۶ مال خودمه ... حرفشم نزنید ! ( من که نگفتم رتبه ی یک از اول یا از آخر ...گفتم ؟! )

دیگه اینکه هر کدومتون اون یکی رو دید سلام گرمم رو بهش برسونه ...

آها یادم اومد ... من هنوز نمی دونم جزو دانش آموزای حضوری محسوب میشم یا غیر حضوری ... هر روز یکی میاد و حرف جدید می زنه ... واللا منم قاطی کردم ... ولی فقط ابراهیمی رو عشقه .... بهترین دبیری که من تو عمرم دیدم ... ( خودمونیما ... منو تعریف از دبیرا؟! )  به قولی :  حلوای تن تنانی ... اینبار تا نبینی ندانی ...

خوب دیگه بریم به درسامون برسیم ... بچه های خوبی باشید ... شیطونی نکنید ... مامان و بابا و مخصوصا آبجی هاتون رو اذیت نکنید ( عین این داداش من ! ) برا من هم دعا کند ... من پیش خدا پارتی ام کلفته ها .... وای به حالتون اگه بشنوم دعام نکردید ...  

عزت مزید

سبز باشید و آسمونی بمونید

یا حق

یکشنبه 30 مهر1385ساعت 10:37 بعد از ظهر 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه ( یکشنبه 85/11/1 :: ساعت 2:27 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بازگشت اژدها ( خودمو می گم )
تعطیل
هوای گریه !
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 11
>> بازدید دیروز: 39
>> مجموع بازدیدها: 49911
» درباره من

ورود ممنوع
مدیر وبلاگ : فاطمه[92]
نویسندگان وبلاگ :
صفا[0]

و برگها وصیت می کنند برای شاخه ها،که پایدار بمانید... وقت و حال و حوصله ی نظر گذاشتن ندارم ... اینقدر گیر ندین بهم ...

» پیوندهای روزانه

شنل قرمزی [148]
تا اطلاع ثانوی ... قهـــــر ! [116]
سیاه ... سفید ... خاکستری [127]
غیبت دبیرا !!! [106]
اول مهر [115]
کنکور ! [175]
زندگی سخته ... ( صفا ) [116]
من چتربازم پس هستم ! [113]
رودســـــــــــر [166]
مدرسه رضازاده ... !!! [127]
همایش آیندگان [433]
سوم مرداد 83 = عمره دانش آموزی ! [126]
دعوتنامه ( صفا ) [141]
من ... نگار ... دریا ! [127]
آماده ای ؟... 1 ... 2 ... 3 ... شروع شد ! [163]
[آرشیو(21)]

» آرشیو مطالب
دی 1384
بهمن 1384
اسفند 1384
فروردین 1385
اردیبهشت 1385
خرداد 1385
تیر 1385
مرداد 1385
شهریور 1385
مهر 1385
آبان 1385
آذر 1385
دی 1385
بهمن 1385
اسفند 1385
فروردین 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب