»» صفا 8
سیب
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گامهای تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
حرفهای در گوشی
۱ - زندگی بیشتر از همه چیز مشکل توش هست مردن جایزه !
۲- بودن نبودن خیلی فرق نداره و بودن نمیارزه پس نبودن جایزه !
۳- نبودن دلیل بی وفایی نیست گله نکنید با معرفتا !
۴- قبلا فکر میکردم اگه کسی پیدا بشه میتونه بار سنگین تنهایی رو از رو دوشم برداره ولی حالا فهمیدم بار تنهایی خیلی سبک تر از بار فراق اونه !
سبز یاشید و آسمونی و کمی هم رنگ با وفایی
یا علی
سه شنبه 14 آذر1385ساعت 10:22 بعد از ظهر
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه ( یکشنبه 85/11/1 :: ساعت 2:56 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازگشت اژدها ( خودمو می گم )تعطیلهوای گریه ![عناوین آرشیوشده]