خوب حالا که فاطمه اینو یه کاری کرده که کسی نظر نده و ما راحت حرف دلمون رو بزنیم چرا حالا نگم ؟
حالا که اون امتحاناتش تموم شده چرا نگم روزی بود که به خاطر رسیدن به اون و حرف زدن باهاش لحظه شماری میکردم تا ظلمات شب از راه برسه و من اونو ببینم حالا وقتی شب میرسه زودی میخوابم که یه موقع کسی نفهمه که من تو شب چه کاره بودم فقط دوست داشتم بر میگشت نوروز 85 خیلی دوست دارم باز اون شبای زیبا بیاد شبای که اون منتظر درد دل من بود و مثل به ادم ۱۰۰ که همه خوب بد دنبا رو چشیده باشه منو راهنمایی میکرد و منم با ۱۰۰۰ شوق ذوق که بلاخره میتونم در این غم خونه 6 یا 7 ساله رو باز کنم و داد بزنم بگم ببینید با من چه ها کردن هیچ کسی به انداره اون منو درک نکرد نمی دونم شاید حداقل اون بود که جلوی خودم درکم کرد و با گریه هام گریه کرد و با خنده هاش خندوند منو و حالا چند صباحی میگذره وقتی شب میشه و قرار همو ببینیم همیشه وقتی چشمم به چشممش میرسه و شروع صحبت میشه می خوام زمین دهن باز کنه و منو از این گفت گوی لعنتی نجات بده گفتگویی گر چه دوستانه ولی در پشته این گفت گوی ۱۰۰۰ تا حسرت پنهون البته من دیگه حق گفتن ندارم چون من دیگه اون تنهای بی کسی نیستم که توی خلوت خونه حتی نتونم خودم با خودم گریه کنم حالا باید قوی باشم حداقل نشون بدم قوی هستم میتونم روی پای خودم باستم گرچه هنوز سخته برای من نگه داشتن خودم رو پاهام ولی مجبور یه نفر دیگه رو هم تحمل کنم
من اینجا با تمام غصه که توی دلم هست جز خدا کسی نمیدونه از همه میگذرم از تمام اون کسایی که یه روزی دوران کودکی منو به جهنمی برای خودشون سرد ولی برای من سوزان و ذوب کنند درست کردنند میبخشم تا که یک روز تو منو ببخشی فقط همین
p;s:فکر نکنی اینا روگفتم که دیگه نبینمت نه اینا رو گفتم که خودم سبک
بشم ولی هنوزم منتظر صداتم که با تمام اشتیاقت برام از کارهات تعریف کنی
هنوزم دوست دارم گر چه دوست داشتنم خیلی فرق میکنه
حسرت:کاش هیچ موقع دانشگاه قبول نمیشدی * کاش هیچ موقع منو تنها نمی گذاشتی چون خود برای من تعریف کردی اگه بری تنها تر از من هیچ کس پیدا نمیشه خودت گفتی یادته چرا رفتی و اون بعد از ظهر لعنتی که مثل بعد از ظهر عاشورا بود رو یادته خودت جلو جلو بهم هشدارش رو داده بودی یادته* و ای کاش هیچ موقع اون نامه لعنتی نمی رسید و کاش من اون موقع نمیامدم و هزاران ای کاش دیگر
سبز باشید دریایی یا علی