از تعطیلی در اومدم .... اما بار و بندیلم رو جمع کردم میرم خونه ی خودم .... آره دیگه ... خونه ی خودم ... تو بلاگفا !!!!
از قدیم راس گفتن ... هیچ جا خونه ی آدم نمیشه !!!
http://sabze-asemooni.blogfa.com
خوب ممنون از پذیرایی تون (؟)
سبز باشین و آسمونی ( بنا به یه عادت قدیمی )
یا حق
پشیمون شدم
تا اطلاع ثانوی :
تعطیل
نمی دونم چم شده ؟
بعد از یه ماه دوباره دلم هوای گریه کرده ...
اما بازم ...
نیست شونه ای تا بهش تکیه کنم و آروم بشم ....
خدایا بازم شروع کردی ؟ ایندفه دیگه چیو می خوای ازم بگیری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟! دیگه هیچی ندارم جز خو....
دیگه نه تحملشو دارم .... نه حوصله اشو ... هشت سال ... تموم نشد ؟ بسه دیگه ..............
می خوام بدونم خودت خسته نشدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من یکی که کم آوردم ....
می شنوی صدامو مگه نه ؟ صدای گریه هامو چی ؟ صدای حرفای درگوشیمو چی ؟ می شنویشون ؟ داد و بیدادم رو که می شنوی ؟
پس چرا خودتو به نشنیدن زدی ؟!!!!
یه جون خودم ،نه!! .... به جون خودت دیگه نمی خوااااااااااااام ... نمی خوام خودمو مجبور به تحمل کنم ...
راه جدیدی هم هست مگه نه ؟! پیداش می کنم ..... قول میدم !
بسه دیگه .... دیگه نمی خوام چیزی بشنوم !!!!
همین ...
بازم سکوت ...
حرف جدیدمو که شنیدی ؟
و سکوت بلندترن فریاد من است ....
جز تو هیشکی نمی فهمه .... نمی فههههههههههههههههههههههههههمه .... اینو می فهمی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟