سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ورود ممنوع
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» 27

سلام

خوبید دوستان؟

 

آقا یه خبر بد !!! از امروز دیگه رسماً عینکی شدم . این دُکی جون (جناب دکتر) چاره داشت می گفت موقع خواب هم عینک بزنم بخوابم تا چشمام بیش از این ضعیف نشه!!!

یکی از دوستام وقتی پای تلفن شنید عینکی شدم گفت حالا چه جوری می خوای فوتسال بازی کنی؟ خودتون بگین من چی باید می گفتم جز اینکه خدایا یه عقلی به این و یه پولی به من بده ؟!!!

قرار بود از شنبه مدرسه نریم !( یعنی این شنبه که در راهه ) ولی ما یعنی من و بی بی خشت از سه شنبه و  الی و شارلوت از چهار شنبه مدرسه رو دو در کردیم ! یه حالی می داد . مثلا رفتیم پژوهشسرا که آماده شیم برای مسابقه ی پنجشنبه یعنی فردا . ساعت 9 دم خونه ی بی بی خشت قرارمون بود . آروم آروم راه می افتادیم پیاده تا دم پژوهشسرا ! ساعت 10 به لطف خدا می رسیدیم . تا کامپیوترها روشن بشه می شد 10:30 . یه ساعت علافی و دوباره 11:30 راه می افتادیم که بریم خونه . حالا برنامه هایی که این تو گنجوندیم رو بی خیال . ولی در کل خیلی حالی به حولی بود . من امروز به این نتیجه رسیدم که دیگه رودسر رو مثه کف دستمون می شناسیم .

فردا می خوایم بریم رشت مسابقات آزمایشگاهی کامپیوتر ( اینم یه جورشه !!!) و فیزیک .

من و بی بی خشت برا کامپیوتر و الی و شارلوت برا فیزیک . الآن ما امید و نور چشمی رودسریم . اونم کی؟ ما 4 تا . آخ جون یه روز هم مدرسه این طوری پرید !

ولی خودمونیما  این دو _ سه روز که مدرسه نبودیم در و دیوار و مدیر و دبیر و معاون و بچه ها و حتی میز و نیمکت های بدبخت یه نفسی تازه کردن .

به خاطر دو نفر از بچه های کلاسمون اردو تعطیل شد . خیلی نا مردی شد در حقمون !

راستی الآن یه چیزی یادم اومد . می دونید چی؟ اینکه معاون مدرسه مون آدرس وبلاگمو داره ! وااااای اگه بیاد اینجا بدبخت شدم . اما نه ! از اونجایی که من در این جور موارد کم نمیارم اصلا مهم نیست ! بگذریم!

امتحانا داره نزدیک میشه . به قول منجم کوچولو دلم هُره داره ! (همون دلهره دارم سابق! ) آخه آخر سال به این نتیجه رسیدم که هیچی بلد نیستم.(زوده حالا!!!) بی خیال بابا مگه قبل از این خیلی بلد بودم؟

 

خوب دیگه بریم !به زودی آپ می کنم

قول می دم

فعلا این عکس رو داشته باشید . خوشگله؟

 

 

 

 

تا بعد

 

سبز باشید و آسمونی

 

یا حق

 

چهارشنبه 20 اردیبهشت1385ساعت 9:26 بعد از ظهر 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه ( چهارشنبه 85/10/27 :: ساعت 6:7 عصر )
»» 26

سلام

خوبید دوستان؟

 

آقا یه خبر بد !!! از امروز دیگه رسماً عینکی شدم . این دُکی جون (جناب دکتر) چاره داشت می گفت موقع خواب هم عینک بزنم بخوابم تا چشمام بیش از این ضعیف نشه!!!

یکی از دوستام وقتی پای تلفن شنید عینکی شدم گفت حالا چه جوری می خوای فوتسال بازی کنی؟ خودتون بگین من چی باید می گفتم جز اینکه خدایا یه عقلی به این و یه پولی به من بده ؟!!!

قرار بود از شنبه مدرسه نریم !( یعنی این شنبه که در راهه ) ولی ما یعنی من و بی بی خشت از سه شنبه و  الی و شارلوت از چهار شنبه مدرسه رو دو در کردیم ! یه حالی می داد . مثلا رفتیم پژوهشسرا که آماده شیم برای مسابقه ی پنجشنبه یعنی فردا . ساعت 9 دم خونه ی بی بی خشت قرارمون بود . آروم آروم راه می افتادیم پیاده تا دم پژوهشسرا ! ساعت 10 به لطف خدا می رسیدیم . تا کامپیوترها روشن بشه می شد 10:30 . یه ساعت علافی و دوباره 11:30 راه می افتادیم که بریم خونه . حالا برنامه هایی که این تو گنجوندیم رو بی خیال . ولی در کل خیلی حالی به حولی بود . من امروز به این نتیجه رسیدم که دیگه رودسر رو مثه کف دستمون می شناسیم .

فردا می خوایم بریم رشت مسابقات آزمایشگاهی کامپیوتر ( اینم یه جورشه !!!) و فیزیک .

من و بی بی خشت برا کامپیوتر و الی و شارلوت برا فیزیک . الآن ما امید و نور چشمی رودسریم . اونم کی؟ ما 4 تا . آخ جون یه روز هم مدرسه این طوری پرید !

ولی خودمونیما  این دو _ سه روز که مدرسه نبودیم در و دیوار و مدیر و دبیر و معاون و بچه ها و حتی میز و نیمکت های بدبخت یه نفسی تازه کردن .

به خاطر دو نفر از بچه های کلاسمون اردو تعطیل شد . خیلی نا مردی شد در حقمون !

راستی الآن یه چیزی یادم اومد . می دونید چی؟ اینکه معاون مدرسه مون آدرس وبلاگمو داره ! وااااای اگه بیاد اینجا بدبخت شدم . اما نه ! از اونجایی که من در این جور موارد کم نمیارم اصلا مهم نیست ! بگذریم!

امتحانا داره نزدیک میشه . به قول منجم کوچولو دلم هُره داره ! (همون دلهره دارم سابق! ) آخه آخر سال به این نتیجه رسیدم که هیچی بلد نیستم.(زوده حالا!!!) بی خیال بابا مگه قبل از این خیلی بلد بودم؟

 

خوب دیگه بریم !به زودی آپ می کنم

قول می دم

فعلا این عکس رو داشته باشید . خوشگله؟

 

 

 

 

تا بعد

 

سبز باشید و آسمونی

 

یا حق

 

چهارشنبه 20 اردیبهشت1385ساعت 9:26 بعد از ظهر 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه ( چهارشنبه 85/10/27 :: ساعت 6:5 عصر )
»» 25

خدا جونم خیلی خوووووووووووووووووووووبی

دوستای خوبم مشکلم فعلا برطرف شد . ممنون از بابت همدردی ها و دعاهاتون . خیلی خوبین !

امیدوارم دیگه هیچ وقت روزی مثل دیروز رو تجربه نکنم !

به زودی آپ می کنم .

فعلا

سبز باشید و آسمونی

یا حق

 

 دوشنبه 18 اردیبهشت1385ساعت 7:54 بعد از ظهر


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه ( چهارشنبه 85/10/27 :: ساعت 6:3 عصر )
»» 24

مثل همیشه

الهی به امید تو

سلام

راستش هیچ وقت نمی خواستم این طور آپ کنم .

این سری کلی برنامه برا آپ کردن داشتم

جوون مرد راست می گفت که هیچ وفت از قبل برنامه ریزی نکن !

که با یه قالب جدید بیام و با کلی هیجان .

همه چیز آماده بود جز لوگویی که الی قولش رو بهم داده بود!

حالا اون آماده شده من آماده نیستم !

راستش یه مشکلی برام پیش اومده که نمی تونم یه مدت حتی پای کامپیوتر بشینم

برام دعا کنید

نمی ترسم

اما اوضاع و احوالم اصلا  ردیف نیست

تو خونه هم جرات ندارم یعنی نمی خوام که خودمو ناراحت نشون بدم .

چون همه به اندازه ی کافی ناراحتن!

اومدم باز سراغ وبلاگم و شما

که دوباره خودمو خالی کنم

ببخشید که ناراحتتون کردم

برام دعا کنید این مشکل هم حل بشه

سبز باشید و آسمونی

یا حق

 یکشنبه 17 اردیبهشت1385ساعت 7:45 بعد از ظهر 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه ( چهارشنبه 85/10/27 :: ساعت 6:2 عصر )
»» 23

سلام

خوبید؟

کی؟ من؟ اصلا ! الآن می گم چرا !

 

همیشه وقتی می گم از اینکه یه دخترم ناراحتم همه می گن نا شکری! ولی من نمی فهمم چرا باید بین ما و پسرا فرق بذارن؟ مگه دخترا چه چیزشون از پسرا کمتره که نمی تونن وارد ورزشگاهها بشن؟ آخه به ما چه یه سری بی فرهنگ اونجا ریخته؟ به جای اینکه بیان با اون مقابله کنن دارن یه سری دیگه رو محروم می کنن! ( به این می گن یه روش اساسی!!! ) . نمی خواستم این حرف رو بگم اما مجبورم . فرهنگ اصیل ایرانی از بین رفته . مشکل ما از فقر فرهنگیه نه چیز دیگه! همین و بس !

 

حالا که بعد از عمری رئیس جمهورمون ( دیگه اگه کسی پشت سرش حرف بزنه قبول نمی کنم . چون تا اینجا که کارش از خیلیا بهتر بوده .) خودش با خواست خودش یه پیشنهاد خوب داده , هزار هزار مخالف پیدا شده! بعد همینا دم از دموکراسی و برابر بودن حقوق زنا و مردا می زنن!

 

دیروز تو تاکسی یکی می گفت دکتر احمدی نژاد این کار رو کرده تا عوام فریبی کنه! ولی من می گم هر دلیلی داشته , می خواسته گول بزنه , می خواسته جای خودش رو تو دل مردم تثبیت کنه یا هر چیز دیگه ای , بهترین پیشنهاد ممکن رو داده . لاأقل عملیش کرده و مثل خیلیای دیگه فقط حرف نزده !

 

اون از تیم فوتبال دختران که بعد گذر از هفت خوان رستم ( هرچند بازم کمه!) موفق شدن به چهار تا مسابقه ی درست و حسابی برن ! که کلی هم سر و صدا کرد و با اینکه تجربه ی اولشون بود خوب نتیجه گرفتن !

 

اصلا چرا اونقدر دور . تو شهر خودمون برا پسرا کلی امکانات گذاشتن و تند تند براشون مسابقه ی تدارکاتی می ذارن اما ما چی ؟ تازه باید از وقت باشگاه خودمون هم بزنیم تا آقایون به تمریناتشون لطمه نخوره! آخه یکی به من بگه کجای دنیا دو جلسه ی آخر تمرین قبل از مسابقه رو تعطیل می کنن که تیم پسرا بیاد تمرین کنه؟  

 

اونوقت تو نتایج هم ما رو با پسرا مقایسه می کنن! می گن شما که مقام نمیارید برا چی . . . ( خدا وکیلی به دلیلشون توجه کنید !!!!)

 

ای بابا یکی به من بگه به این می گن حقوق مساوی؟ حالا بقیه ی مسائل رو بی خیال ! کاری به اونا ندارم . هرچند همه ی اونها هم یه نمونه ی دیگه از این نامردیاست !

 

تو رو خدا نگید که باز اشتباه می کنم !

راستی من دیگه حسابی داغ کردم ! تو این پست هم خیلی رعایت کردم ! فردا ممکنه سر از زندان سیاسی بیارم ! اونوقت زیاد تعجب نکنیدا !

 

 بزرگترین آرزوی من

 

منتظر نظراتتون هستم

 

شاد و سبز و آسمونی باشید

 

یا حق

 جمعه 8 اردیبهشت1385ساعت 6:57 بعد از ظهر 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه ( چهارشنبه 85/10/27 :: ساعت 6:0 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بازگشت اژدها ( خودمو می گم )
تعطیل
هوای گریه !
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 49101
» درباره من

ورود ممنوع
مدیر وبلاگ : فاطمه[92]
نویسندگان وبلاگ :
صفا[0]

و برگها وصیت می کنند برای شاخه ها،که پایدار بمانید... وقت و حال و حوصله ی نظر گذاشتن ندارم ... اینقدر گیر ندین بهم ...

» پیوندهای روزانه

شنل قرمزی [148]
تا اطلاع ثانوی ... قهـــــر ! [116]
سیاه ... سفید ... خاکستری [127]
غیبت دبیرا !!! [106]
اول مهر [115]
کنکور ! [175]
زندگی سخته ... ( صفا ) [116]
من چتربازم پس هستم ! [113]
رودســـــــــــر [166]
مدرسه رضازاده ... !!! [127]
همایش آیندگان [433]
سوم مرداد 83 = عمره دانش آموزی ! [126]
دعوتنامه ( صفا ) [141]
من ... نگار ... دریا ! [127]
آماده ای ؟... 1 ... 2 ... 3 ... شروع شد ! [163]
[آرشیو(21)]

» آرشیو مطالب
دی 1384
بهمن 1384
اسفند 1384
فروردین 1385
اردیبهشت 1385
خرداد 1385
تیر 1385
مرداد 1385
شهریور 1385
مهر 1385
آبان 1385
آذر 1385
دی 1385
بهمن 1385
اسفند 1385
فروردین 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب